ازدواج| ازدواج دختر| ازدواج نافرجام

توهم ازدواج کار دست دختر 25 ساله داد| سرگذشت تلخ دختر مشهدی در دو ازدواج نافرجام و توهم زا

دختر 25 ساله ای است که به اتهام فریب و اغفال از جوان 30 ساله ای شکایت کرده بود، درباره سرگذشت تلخ زندگیش صحبت کرد.
کد خبر: 12181
توهم ازدواج کار دست دختر 25 ساله داد| سرگذشت تلخ دختر مشهدی در دو ازدواج نافرجام و توهم زا

روزی که با تعریف و تمجیدهای آرایشگر با برادرش ازدواج کردم نمی دانستم او جوانی معتاد و دارای مشکلات روحی وروانی است و من در دام ازدواجی توهم گونه افتاده ام چراکه ...

این ها بخشی از اظهارات دختر25 ساله ای است که به اتهام فریب و اغفال از جوان 30 ساله ای شکایت کرده بود. این دختر که ادعا می کرد اعتیاد قدرت تفکر وتعقل را از او گرفته بود درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهدگفت:در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم که خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد و همه امور زندگی به دوش من افتاد چراکه پدرم بیماری صعب العلاج داشت و مادرم نیز به دلیل ابتلا به بیماری قند نمی توانست به امور خانه داری برسد.

چند سال بعد در حالی که22 سال بیشتر نداشتم پدرم از دنیا رفت و من که تنهایی را احساس می کردم به امید ازدواج با پسری شایسته به جست وجوی محبت در بیرون از خانه پرداختم. خیلی زود از طریق یکی از دوستانم با سهراب آشنا شدم. آن روزها فقط دچار عشق هیجانی بودم و بر هوسرانی ها ولذت های آنی نام عشق گذاشته بودم . اگرچه اختلاف فرهنگی و قومیتی زیادی با خانواده سهراب داشتم اما هیچ چیز برایم جز رسیدن به او مهم نبود به همین دلیل به لجبازی با اطرافیانم پرداختم و به هر طریقی بود با سهراب ازدواج کردم. اما این روزهای خوش خیلی زود به پایان رسید و من در حالی فقط 6 ماه با او نامزد بودم که دیگر آن هوس ها و هیجانات دوران جوانی رنگ باخته بود ومن به اشتباه خودم پی بردم.

بعد از طلاق نزد مادر بیمارم بازگشتم وبرای آن که درآمدی داشته باشم در یک آرایشگاه زنانه به هنرآموزی مشغول شدم. «سعیده»که عاشق چهره زیبای من شده بود مدام از اخلاق و رفتارم تمجید می کرد و مرا دختری شایسته می دانست که می توانم برادرش را خوشبخت کنم. خلاصه او جمشید را به من معرفی کرد تا با یکدیگر بیشتر آشنا شویم. این درحالی بود که من به تقلید از برخی زنان پولدار که به آرایشگاه می آمدند مصرف سیگارهای خارجی را آغاز کرده بودم به همین دلیل وقتی فهمیدم جمشید هم سیگاری است نه تنها اهمیتی ندادم بلکه خوشحال هم شدم اما نمی دانستم که او به مصرف گل و حشیش آلوده است و از سوی دیگر نیز اختلالات روحی وروانی دارد . در همین مدت آشنایی او بارها مرا کتک زد ولی من که در توهم ازدواج با او بودم اهمیتی ندادم و برای اثبات علاقه ام به او خودم نیز به استعمال بنگ وحشیش پرداختم.

زمانی به خود آمدم که دیگر در دام مواد افیونی قرار داشتم. خلاصه این شرایط ادامه داشت و جمشید مخارج اعتیاد مرا هم تامین می کرد تا این که در یکی از شب های سرد بهمن گذشته او به بهانه تفریح وخوشگذرانی مرا به یکی از روستاهای حاشیه شهر برد و درآن جا زندانی کرد. او حتی گوشی تلفنم را گرفت و نمی گذاشت با کسی در ارتباط باشم. احساس می کردم جمشید به من سوءظن دارد چراکه گاهی در خانه را هم قفل می کرد تا فرار نکنم! بعد از گذشت چند روز او مرا به خانه یکی از دوستانش در منطقه التیمور مشهد برد وبسیار با من بدرفتاری کرد .سپس در حالی که هنوز در توهم ازدواج با او بودم شبانه مرا سوار خودرو کرد و در یکی از خیابان های مشهد بیرون انداخت اما ای کاش مواد مخدر مصرف نمی کردم وقدرت تفکر وتعقل را از دست نمی دادم وبه سرانجام این رابطه توهم آلود می اندیشیدم...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیمی(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی)اقدامات قانونی و بررسی های روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی




کپی لینک کوتاه خبر: https://tarfandbaaz.com/d/3gnmx4

پربیننده ترین




اخبار داغ