عشق مخفیانه مردی که دو تا زن را زیر خاک برد | داستان ناصر محمدخانی( فوتبالیست کشور) و شهلا جاهد

زنی که معشوقه ناصر بود و چندین سال به طور پنهانی با او زندگی میکرد مظنون اصلی پرونده او بود اما با وجود بازداشت و شرایط سخت در آگاهی هیچ اعترافی نمیکرد تا اینکه همه چیز در يك شب بارانی تغییر کرد شبی که ناصر با اصرار و خواهش زیاد خواست که با شهلا ملاقات کند و بعد از آن شب شهلا پس از یازده ماه یکدفعه قتل رو به گردن گرفت و شد قاتل اصلي لاله !!!! شهلا بعدها گفت که ناصر در اون ملاقات ازش خواسته که قتل رو به گردن بگیره وگرنه او هم به عنوان مظنون بازداشت میمونه اما قول داده که رضایت رو از اولیا دم میگیره و چون خودش هم ولي دم محسوب میشه هرگز او رو قصاص نخواهند کرد!!!

در روز دادگاه علنی شهلا با اعتماد به نفس و حال خوبی وارد دادگاه میشه اما بعد از چند دقیقه ناصر بعد از کلی من و من کردن با حالتی شرمنده تقاضای قصاص رو براي شهلا میکنه!!!!

نگاه هاي متعجب شهلا به ناصر و همینطور نگرانی و پریشونی کم کم توي چهره اش نمایان میشه شهلا تمام مدت به ناصر نگاه میکنه و تمام اعترافات خودش رو انکار میکنه و میگه من دروغ گفتم و قاتل نیستم!!!!

شهلا بعد از اینکه همه چیز رو انکار میکنه به قاضی پرونده میگه برای اینکه خمي به ابروي ناصر نياد من !!! حتي براي او ترياك هم تهیه میکردم

زماني که قاضي حکم قصاص رو به شهلا میده شهلا آشفته میشه و با جیغ و فریاد اسم از مردي به نام حافظ میاره حافظ طاحوني که گویا از دوستان ناصر بوده ولی باز هم شهلا واقعیت ماجرا رو تعریف نمیکنه!!! شواهد جديدي توي پرونده پیدا میشه که از حضور حداقل يك مرد و همینطور يك قتل ناموسي خبر میده گزارش پزشکی قانوني مبني بر تجاوز هتك ناموس يا حتي رابطه ي جنسي قبل از قتل بوده... اما کی؟؟؟ هرگز مشخص نمیشه

شهلا زني عاشق و صبور بود که هرگز مشخص نشد قاتل بود یا نه شهلا قرباني

سی و شش قاضي روی این پرونده کار کردن و نه تاشون شهلا رو بیگناه میدونستن!!! شهلا زني بود که حتی در زندان همه او رو دوست داشتن و از او به عنوان زنی که همیشه دامن کوتاه میپوشید و آوازهاي ترکي میخوند یاد میکردن...

شهلا براي من و همینطور خیلی ها يك معماي حل نشده و یک راز سر به مهره میمونه....